سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طلبه ای طالب یار

در یک بعد از ظهر ...

شنبه 86 تیر 9 ساعت 12:54 عصر
بنام خدای مهربان
 
چند روز قبل با دوستی در بعد از ظهری بسیار بسیار گرم و سوزان در زیر آفتاب  منتظر تاکسی یا مسافربری بودیم مدت طولانی گذشت چندین نفر از همسایه ها که مسیرشان با ما یکی بود و میدانستند که ما با آنها هم مسیریم با ماشین خالی بدون توجه رد شدند و رفتند
آن دوست که حسابی گرما کلافه اش کرده بود ناراحت و قدری عصبانی گفت که چرا اینها که مسیرشان با ما یکیست و همسایه ما هستند بی خیال رد میشوند میروند
 
به او گفتم از قدیم گفته اند که سواره از پیاده و سیر از گرسنه و ....  خبر ندارد
 
بعدا به ذهنم رسید باید عوض اینکه ما ناراحت و عصبانی شویم آنها که میتوانستند کمکی کنند و نکردند باید ناراحت باشند چون میتوانستند به راحتی ثواب و خیری بدست بیاورند که محروم شدند و ما باید به حال آنها تاسف بخوریم که توفیق ثواب کردن نداشتند نه از این جهت که ما عددی هستیم از این جهت که خدا همه مخلوقاتش را دوست دارد و هر چه بد هم باشیم باز هم مخلوق و محبوب خداییم!
 
                  

در این وبلاگ خواندم که چه وضع اسفباری است، اسفبار برای ما نه آنهایی که در صف مهر کاغذی برای دریافت نان مجانی و یا لباسهای مندرس و مستعمل هستند
 
در چند روز دیگر خواهیم فهمید که چه ضرری کردیم و چه سرمایه های را که میتوانستیم با آن رضایت خدا را بدست آوریم به آسانی هدر دادیم
 

نوشته شده توسط : کیش مهر

نظرات دیگران [ نظر]


بپوش پنجره را ای برهنه می ترسم

جمعه 86 خرداد 4 ساعت 2:55 عصر
بنام خدای مهربان
 
امروز روز به یاد مادنی آزاد سازی خرمشهر است
 
در تاریخ معاصر ایران هر بار که متجاوزین به ایران حمله کرده اند بخشهای بزرگی از ایران را صاحب شده اند از پیمانهای ننگین قوم قجر در ترکمنچای و گلستان و جدا شدن آذربایجان و گرجستان و تاجیکستان و افغانستان و..... گرفته تا حکومت پهلوی در جدا شدن کشور بحرین
وقتی که دین به معنای حقیقی بر ایران حاکم شد عده ای جوان با دست خالی و سهمیه روزی دو گلوله آرپیجی در مقابل لشگر آماده و مسلح صدام ایستادند صدامی که همکارش بنی صدر فرمانده کل قوا و گروههای به ظاهر انقلابی از مجاهدین خلق گرفته تا چریکهای فدایی و بعضی از فرماندهان ارتش که همکار و جاسوس آنان بودند
 
و اینجاست که امام فرمود خرمشهر را خدا آزاد کرد
و برای همین است که حمله به ایران را اکنون دیوانگی میدانند
 
گذشته از همه این برکات جنگ در جنگ بود که عده ای نوجوان یک شبه به مقامات معنویی رسیدند که علامه طباطبایی بعد از فوت در عالم رویا به آیت الله اراکی مرجع فرمودند که این بچه بسیجی ها یک شبه به جاهایی رسیده اند که ما در سالها مجاهده نرسیده ایم (این ماجرا را دوستی از زبان خود آقای اراکی شنیده و برایم نقل کرده)
 
روزنامه شرق صفحه بسیار جالبی منتشر کرده که مطالب زیبایی داره مخصوصا مصاحبه با سید صالحی موسوی در مورد شهید 13 ساله بهنام محمدی
 
در  آخرین روزهای مقاومت در برابر اشغال یک عکس منتشر میشود که یک جوان بدون پیراهن میجنگد بعد از سالها آن فرد میگوید که چرا برهنه بود!
 

خاطره آن عکس به یادماندنی؛ «مختصر و مفید اینکه در آخرین روزهای مقاومت خرمشهر اوضاع طوری بود که هر لحظه احتمال اسارت می رفت. من در روزهای آخر بنا کردم به در آوردن پیراهن و برهنه می جنگیدم. نمی خواستم احیاناً اگر اسیر شدم، عراقی ها خوشحال شوند که من را با پیراهن مقدس سپاه، اسیر کرده اند. همین،»

 

این صفحه را بخوانید  ناگفته هایی از عملیات آزادسازی خرمشهر

 

 


نوشته شده توسط : کیش مهر

نظرات دیگران [ نظر]


عـــــــــــیـــــــــــــــد

جمعه 86 خرداد 4 ساعت 2:54 عصر
بنام خدای مهربان

صدای پای بهار به گوش می رسد، مردم خانه ها را تکانده اند و در بازار و مراکز خرید بدنبال خرید شب عید هستند، برق شادی را در چشمان بچه ها و بزرگتر ها میتوان دید چند روز دیگر عید را بهم تبریک میگویند و غذاها و تنقلات خوب میخورند و...

ولی

در گوشه و کنار همین شهر در زیر سقف همین آسمان عید برای عده ای مبارک نیست، چشمانی گریان و غمین است، شکمهایی گرسنه،  مردانی در خجالت از روی فرزند و همسر، و سال جدید با نهیبش باز به یادشان می آورد که نمی توانند بخرند، نمی توانند بخوردند و ....

خدایا من چگونه با شکمی سیر و خیالی آسوده راحت سر بر بالین نهم و بخوابم!

بهار است و بهار است و بهار است

گل است و سبزه است و لاله زار است

بــــهــــار مردمان عیـــــد است و نوروز

بـــــهــــار عاشقان دیـــدار یـــار است

*******

مشفق کاشانی :

بهار آمد ، بهار من نیامد

گل آمد ، گلعذار من نیامد

چراغ لاله روشن شد به صحرا

چراغ شام تار من نیامد

*******

هوشنگ ابتهاج :

بهار آمد گل و نسرین نیاورد

نسیمی بوی فروردین نیاورد

پرستو آمد و از گل خبر نیست

چرا گل با پرستو همسفر نیست

 


نوشته شده توسط : کیش مهر

نظرات دیگران [ نظر]


در مورد حوادث اخیر

جمعه 86 خرداد 4 ساعت 2:53 عصر

بنام خدای مهربان

 

 

  در یک ماه اخیر و مخصوصا در این چند روزه اگر اهل پیگیری مسائل سیاسی باشید و اگر مثل من سرتون بوی قرمه سبزی بدهد و از سوم دبستان روزنامه خوان باشید به یک سری نتایج میرسید که اصلا جالب نیست!

         

  سفرهای پیاپی و بیش از اندازه روسای ایران به کشورهای دیگر و از کشورهای دیگر به ایران، سفرهایی که به طور اخص، متناوبا به روسیه و سوریه و همینطور از امریکا و هم پیمانانش به منطقه صورت میگیرد و سابقه تاریخی امریکا در مورد حمله به عراق، همه نشان دهنده این است،

 

 که مقدمات حمله و آتش جنگ و فتنه ای عظیم در پیش است و ایران در راس و مرکز این حادثه قرار خواهد داشت !

 

     اگر چه از جهت منطقی و عقلی حمله امریکا به ایران بعید است چون امریکا در عراق و افغانستان و منطقه ناموفق بوده ، ولی حاکمان امریکا احمقتر و کله شق تر از این حرفها هستند که ما تصور میکنیم و با برنامه ریزی چند صهیونیست کل منطقه را به آتش خواهند کشید ، این برنامه ایجاد جنگ و آتش به پا کردن توسط صهیونیست ها ریشه در اعتقادهایشان هم دارد و آن زمینه سازی برای ظهور مسیح و منجی آخر و الزمان است ( یهودی ها قائلند که مسیح یا به زبان خودشان ماشیح هنوز ظهور نکرده و وعده حضرت موسی محقق نشده و عیسی ، مسیح موعود نبوده )

 

باید آماده بود

 

حوادث بسیار مهمی در پیش است

 

خدا آخر و عاقبتمون رو بخیر کنه


نوشته شده توسط : کیش مهر

نظرات دیگران [ نظر]


دلتنگی ریحانه

دوشنبه 85 آذر 13 ساعت 12:0 صبح

بنام خدای مهربان

 

دیروز از شبکه یک برنامه پخش شده به اسم روای راوی که قسمتهایی از فیلمهای مستند جبهه ها و اعزام نیرو به جبهه بود

یک صحنه تکان دهنده اش  التماس مادر دو شهید بود که خواهش میکرد پسر نوجوانش که به چهارده سال هم نرسیده بود را به جبهه ببرند !

 

 

 ولی مسئول اعزام قبول نمیکرد و میگفت بعدا الان نمیشه و این مادر فقط اصرار و خواهش که این فرزند من امانت خداست   وظیفه من است که او را به جبهه بفرستم .

 

چگونه میشود که یک مادر از جگر گوشه و عزیزترین عزیزش  میگذرد آیا او مهر مادری ندارد؟

 

مگر قابل تصور است که مهر مادری نداشته باشد!  

 

 

او با خدا معامله میکند .

 

او در مقابل خدا و مالکیت خدا خودش را نمی بیند !

 

او واقعا بنده خداست واقعا!

 

در حال دیدن این برنامه  گریه های  ریحانه ( دختر چهار ساله ام) هم عجیب بود!

    

میگفت چرا دایی منو عراقی ها کشتن مگه چکار کرده بود ؟!

 

میگفت دلم برای داییم تنگ شده !

                

میپرسید دایی من مگر چکار کرده بود که کشتنش؟

 

و......

 

واقعا آقا علیرضا دایی دخترم که 16 سال بیشتر نداشت چه  کرده بود؟

                                         

 

 

 

                                                                            

                                                                                                                              

 


نوشته شده توسط : کیش مهر

نظرات دیگران [ نظر]


   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

! به پا عاقبتت رو !
حتما بخوانید مخصوصا دوستان ساده دل!
حتما بخوانید مخصوصا دوستان ساده دل! 2
پاسخگوی خون بیگناهان کیست؟
ای دل جهان به کام تو شد شد نشد نشد
این روزها چقدر دلم تنگ است
شعری از حضرت رضا ع
کوروش کبیر
انشالله در این مورد خواهم نوشت
ماهواره
[عناوین آرشیوشده]